غریبگی در سفر، شروع ارتباطات در شهر

Sunday، ۱۲ Farvardin ۱۴۰۳

غریبگی همیشه نوعی انزوا به همراه دارد. نه در ایران، بلکه در سرتاسر دنیا غریبه بودن انزوایی خارج از جمع را پدید می‌آورد. اما همین غریبگی در فضای مجازی و سفر مفهوم دیگری دارد.

سفر بخش مهمی از زندگی من است. روز اولی که سفر را شروع کردم فکرش را هم نمی‌کردم زمانی بزرگ‌ترین دارایی‌ام «ارتباطات» من باشد، آن هم در بستر غریبگی، غریب بودنم در سرزمین‌های ناشناخته و میان افراد ناآشنا. ارتباطات...ارتباطات، همه چیز برای من از همین کلمه آغاز شد و پیش از ارتباطم با آدم‌ها، اولین ثروت من ارتباطم با طبیعت بود. ارتباط با حیوانات، دشت‌ها، جنگل‌ها و کوه‌ها و از پسِ همه‌ی این‌ها به شهر ارتباطات سفری‌ام با مردم رسیدم. شهری وسیع، پر همهمه و سرشار از سکوت، که نامش ارتباطاتِ در سفر است.

تا قبل از سفر گسترۀ برقراری ارتباط من با افراد غریبه به دانشگاه، کلاس‌های آموزشی، خدمت سربازی و در نهایت محیط کارم ختم ‌می‌شد. اما سفر واسطه شد و شبکۀ دوستان من در کمتر از هفت سال در سراسر ایران پخش شد. که اگر سفر‌ نبود، به تهران که هیچ، به ‌محله و شاید خیابان خودمان هم نمی‌رسید.

راستش من فقط دو ابزار برای گسترش سرزمین ارتباطی‌ام با افراد غریبه می‌شناسم: دومی را اول می‌گویم که سفر است و اولی را دوم می‌گویم که شبکه‌های مجازیست. چون سفر برای من واقعی‌تر و مهم‌تر از شبکه‌های اجتماعی است و در عین حال اهمیت این شبکه‌ها را هم نمی‌توانم منکر شوم.

اگر ترکیب این دو را با هم امتحان کنید، متوجه سرعت افزایش ارتباطات خود خواهید شد!

هروقت زندگی‌ام را مرور می‌کنم از تمام روزهای رفته فقط لحظه‌هایی را به یاد می‌آورم که در سفر بوده‌ام. این حس آن‌قدر قوی شده که دیگران هم از زندگی من فقط قسمت‌های سفرش را به یاد دارند. این را از آخرین نظرسنجی در صفحۀ اینستاگرامم فهمیدم، با یک سؤال ساده! چه چیزی باعث می‌شود به یاد من بیفتید؟ و پاسخ 80 درصد دنبال‌کنندگانم اثبات کرد که سفر نقطه‌عطف زندگی من بوده است.

عمق این ماجرا را وقتی فهمیدم که با دوستی در کافه‌ای نشسته‌ بودیم و متوجه شدم از طریق اینترنت دنبال موقعیت شغلی جدیدی می‌گردد. طاقت نیاورد و آه از نهادش بلند شد که کاش زمان فلان مصاحبه را از دست نمی‌دادم، چون دوباره ارتباط برقرار کردن با آن شرکت کار‌ سختی است. اسم آن شرکت را گفت و یادم افتاد یکی از دوستانم در واحد منابع انسانی آن شرکت کار می‌کند. موضوع به اینجا ختم نشد. وقتی معجزۀ ارتباطات من را دید، اسم شرکت‌های ایدئالش برای کار کردن در آن‌ها را گفت. در عین ناباوری در دو شرکت دیگری هم اسم برد دوستانی داشتم. نکتۀ قابل‌تأمل این بود که هر سه نفری که در دایره ارتباطاتم یافته بودم در دسته‌ی اهالی سفر می‌گنجیدند. بعد بحث ادامه پیدا کرد. به رفیقم گفتم زمانی مهم بود چه تخصصی داری، یا در دانشگاه چه خوانده‌ای. الان هم مهم است، اما مهم‌تر از آن داشتن ارتباط موثر است. برایش توضیح دادم که به اشتباه نیفتد، منظورم پارتی‌بازی و این چیزها نبود و نیست.

اغلب شرکت‌ها برای پیدا کردن افراد متخصص، قبل از انتشار آگهی، ابتدا در اطرافیان و آشنایان به دنبال افراد شایسته می‌گردند و در صورت پیدا نکردن نیروی کارآمد آگهی استخدام می‌دهند. به تجربه فهمیده‌ام ما هرچقدر در شبکۀ بزرگ‌تری از دوستان و ارتباطات قرار داشته باشیم پیدا کردن‌مان راحت‌تر خواهد بود. و من راه جذاب و دوست‌داشتنی این دسترسی آسان را در معجزۀ سفر دیدم.

اگر بخواهیم میان نیازهای اساسی انسان به دنبال جایگاه سفر بگردیم، قطعاً و حتماً آن را جزو نیازهای ضروری آدم‌ها نخواهیم یافت، اما از تئوری‌های علمی‌ای است که می‌گوید پنجمین نیاز اساسی انسان نیاز او به تفریح و سرگرمی است. ولی از لحاظ تجربی بی‌شک اهالی سفر، سفر را صرفاً ابزاری برای ارضای پنجمین نیاز اساسی انسان نمی‌شناسند، یا بهتر بگویم، من اعتقاد دارم که مهم نیست سفر در کدام طبقه از نیازهای تئوریک انسان یا حتی در کدام‌یک از طبقات هرم آبرام مازلو قرار می‌گیرد، مهم این است که سفر انسان را توانمند می‌کند برای درک بهتر پنج نیاز اصلی و ‌اساسی‌اش.

درک درست این نیازها به هر انسانی قدرت می‌دهد مسیر زندگی‌اش را تغییر دهد و تعیین کند. انسان در حصار زمان محدود است و نمی‌تواند چند بار زندگی را تجربه کند، اما سفر این بستر را فراهم می‌کند تا ما تمام نیازهای اساسی را در زمان کوتاهی لمس و درک کنیم. سفر برای تفریح نمی‌تواند سختی‌های آن را توجیه کند: دوری از خانواده، تکاپو برای بقا در طبیعت، جاده‌های طولانی، پیمایش‌های سخت، برخورد با انواع خطرها و تحمل سرما و گرمای جان‌کاه! بنابراین، علت سفر چیزی فراتر از سرگرمی و تفریحی ساده است.

همه‌ی این‌ها را گفتم که بگویم از این پس خاطرات سفرم را اینجا برایتان نقل می‌کنم. از ارتباطاتم در سفر خواهم گفت که چگونه همین ارتباطات می‌تواند حتی جان آدمیزاد را در بحرانی‌ترین لحظه‌های سفر نجات دهد. و زندگی ما چیزی جز سفر کوتاه نیست که ارتباطات آن را سهل‌تر و شریف‌تر می‌کند.