Wednesday، ۱ Farvardin ۱۴۰۳
واقعا به چشم بر هم زدنی ۱۲۰روز گذشت و روز پرواز به کنیا فرا رسید، داشتن ارتباطات خوب در طول زندگی برای اهالی سفر از نون شب واجب تره، پیش از حضور در فرودگاه، امیرحسین یکی از دوستان قدیمیم که اتفاقا دلیل آشناییمون در سربازی، صحبت از سفربود، صندلیهای هر دو پرواز رفتمون رو برامون رزرو کرد و حالا با خیال راحت میتونم توی ماشین فرودگاه چشمام رو ببندم به عکسهایی که قراره بگیرم فکر کنم.چشمام رو درست موقع تیک آف باز کردم، من برعکس خیلی از مردم، دوست دارم لحظه ی جدا شدن هواپیما از زمین رو ببینم و اون لحظه رو با تمام وجودم لمس کنم، حسم تو این لحظه درست مثل وقتی میمونه که پزشک میخواد برای خون گرفتن سوزن رو از پوست رد کنه و مستقیم وارد رگ بشه، اون موقع زل میزنم به عبور سوزن از پوستم دوست دارم حسش کنم، وقتی پرواز از زمین بلند شد تازه باور کردم رویام داره تبدیل به واقعیت میشه.۱۵ سال ایرانگردی کردم و فرصت سفرخارجی برام فراهم نشد، در عوض حالا نه تنها برای شروع میرم کنیا بلکه پرواز رو طوری گرفتیم که ۱۰ ساعت توی استانبول توقف داریم این نه تنها برای ما عیب به حساب نمیومد بلکه مزیت هم بود و یه گردش مختصر و مفید در مکانهای تاریخی استانبول شد چاشنی سفر به کنیا.
برخلاف استانبول که ایرانی ها اصلا در اقلیت نبودن، در پرواز نایروبی به جز ما هیچ ایرانی دیگری در پرواز نبود.در سالروز استقلال کنیا رسیدیم و این روز در آن کشور تعطیل رسمی است، به نظر رانندمون این خوش شانسی ما بود که نتونستیم ترافیک شهر نایروبی رو که بسیار معروف است تجربه کنیم. روز استقلال کنیا بهانه شد تا از راننده در مورد وضعیت کشورشون پس از استعمار انگلیس سوال کنیم و متوجه شدیم که کنیا فقط اسماً از استعمار خارج شده و بزرگترین باغ های چای و قهوه و گلخونه های عظیم پرورش گل رز که 95 درصدش صادر میشه متعلق به اتباع دیگر کشورها همچون انگلیس، هند و فرانسه است، اینجا بود که خوشحال شدیم کمپ ماسایی مارا متعلق به مردم بومی ماسایی ماراست و حداقل هزینه سفر ما صرف توسعه زندگی بومی میشه.این کشور هم مثل اغلب کشورهای آفریقایی به شدت فقیر است و گویا ثروت در دست کمتر از 5 درصد مردم این کشور دست به دست میشه اما بسترهای توریسم و گردشگری به صورت فوق العاده و با کیفیت توسعه پیدا کردند. ما برخلاف همه تورهای ایرانی که یک شب رو در نایروبی اقامت دارند، به خاطر علاقمون به طبیعت و البته برای مدیریت بودجه ی سفر، از موندن در نایروبی صرف نظر کردیم و مستقیم بعد از اینکه در فرودگاه سیم کارت خریدیم و دلار رو به شیلینگ تبدیل کردیم، برای بازدید مختصری رفتیم به مرکز زرافه ها و از غذا دادن به بتی (اسم یکی از زرافه هاست) لذت بردیم و محله ای که مرکز زرافه در اون قرار گرفته خونه باغ های انگلیسیِ در اند دشت با درختهای بزرگ موز و کاکتوس که واقعا عظیم الجثه بودن داشت که دیدنشون آدم رو به وجد میاورد.
بعد از این گشت کوتاه راهی شدیم به سمت نایواشا، در مسیر از کنار دره ریفت ولی عبور کردیم، دره ای سبز و زیبا که تعریف هر آدمی رو از کنیا تغییر میده، طبیعت سبز و خارق العاده با درختهایی عظیم که شبیه توهم به نظر میرسن.چهار روز اول سفر به کنیا رو در کنار دریاچه ی نایواشا در هتلی به نام سوپا اقامت داشتیم که مالک اش هندی بود و از نظر خدمات و طبیعتی که در محوطه ی هتل در دسترسمون بود هتل با کیفیتی به حساب میومد، این هتل تقریبا در تمام شهرها و جاذبه های توریستی کنیا شعبه داره، آمبوسلی، ماسایی مارا، نایواشا، ناکورو و.... .
یک روز رو با قایق به دریاچه نایواشا رفتیم و تقریبا میشه گفت که تور پرنده نگری بود -به استثناء اسب های آبی، که رکورد کشتار انسانی بر اثر حمله ی حیوان رو به نام خودشون ثبت کردن، و جالبه بدونید که با این وجود مردم بومی داخل دریاچه ماهیگیری میکردند- و عکاسی از پرنده های خاصی مثل باکلان، کینگ فیشر، پلیکان، عقاب ماهیگیر و چند پرنده ناشناس دیگر خیلی دلچسب بود. میزان نزدیکی این پرنده ها حس عجیبی داشت، مخصوصا برای من که در ایران تجربه ی عکاسی از باکلان رو داشتم و باید ساعتها کمین میکردم شاید در آخر میتونستم از فاصله صد متری ازشون یه عکس تار و بی کیفیت بگیرم، داخل این دریاچه با قایق دورشون میچرخیدیم اما پرواز نمیکردن از بس که احساس راحتی میکردن و در واقع اینجا بود که به معنای واقعی میشد احساس کرد که انسان هم بخشی از طبیعت است.
یک روز دیگر رو به دوچرخه سواری در پارک هلز گیت (دروازه جهنم) اختصاص دادیم که سه تا جاذبه داره اول اینکه گوشتخوار بزرگ نداره و میشه از پارک با دوچرخه بازدید کرد و همزمان از دیدن زرافه ها،گورخرها و گرازها لذت برد، دوم اینکه در قسمت انتهایی پارک چشمه های آب گرم جوشانی وجود داره که ازش برق تولید میکنند و بسیار شیرین بود که چنین تکنولوژیِ سازگار با محیط زیستی رو ازش بهره مند هستند و علت نامگذاری این پارک ملی هم وجود همین چشم های آب گرم است. سوم هم صخره های زیبایی که در طول مسیر چشم نوازی میکنه ولی به نظر ما به نسبت هزینه ای که باید پرداخت بشه ارزش اش رو نداشت، اگر دوچرخه سوار حرفه ای نیستید و ممکنه مسیر برگشت که سربالایی داره اذیتتون کنه میتونید با دوچرخه وارد بشید و ماشینتون موقع برگشت بیاد دنبالتون فراموش نکنید که هزینه ورودی راننده و ماشین هم پای شماست.و روز سوم رو اختصاص دادیم به دیدن قدیمی ترین باغ چای کنیا به اسم کیامبثو تی فارم در منطقه لیمورو که دیدن جاده های فرعی این منطقه و البته خونه های لوکس اش خالی از لطف نبود اما وقتی فهمیدیم که باغ چای متعلق به یک خانواده انگلیسی است و هنوز از کارگرهای کنیایی استفاده میشه تداعی روزهای برده داری و استعمار خیلی اذیتمون کرد اما چون رزرو کرده بودیم چاره ای جز رفتن نبود، به هر حال دیدن یک باغ انگلیسی به اون زیبایی وسط کنیا خالی از لطف نبود اما توام با رنج. نهار رو در باغ صرف کردیم و ضمن آموزش مختصری در خصوص گیاه های دارویی منطقه و برداشت نمادین چای و کسب اطلاعاتی در خصوص پرورش چای در کنیا و تفاوتهای اون با چای ما در ایران، این برنامه تموم شد و در آخر رفتیم به نمایندگی کفش باتا در لیمورو سر زدیم و چون قیمتهای بسیار خوبی داشت، هم برای خودمون هم بعنوان سوغاتی چند جفتی کفش خریدیم.
اینم باید بگم که من برنامه های متنوعی رو برای این 7 روز بررسی کردم و در نهایت رسیدم به این ترکیب که براساس علایق و سلیقه ما بهترین گزینه برای ما بود چون قصد نداشتیم دائم تو راه باشیم و سعی داشتیم هزینه رو مدیریت کنیم بنابراین قید رفتن به پارک آمبوسلی رو زدیم چون فاصله زیادی با ماسایی مارا داره و عملا اگر بشه با هواپیما رفت منطقیه وگرنه فاصله هشت ساعته تا ماسایی مارا خسته کننده میشد. مخصوصا که اصلا جاده های بین شهریه استانداری ندارن و برخی از جاده ها مثل ریفت ولی ترافیک های عجیبی داره چون مسیر ترانزیته و ترافیکش کلافه کننده است.
برای مطالعه ادامه سفرنامه میتونید به بخش سوم سر بزنید.
برای دیدن عکسهای بیشتر میتونید به پیج اینستاگرام من سر بزنید.