Tuesday، ۷ Farvardin ۱۴۰۳
جیمی چین در قسمت سوم Masterclass، داستانپردازی در عکاسی ماجراجویانه رو آموزش میده و میگه در اولین همکاریم با نشنال جئوگرافیک که اتفاقا نقطهی پر رنگی از رزومهی حرفهایم شد، تصمیم گرفتم در مورد پتانسیل بی نهایت انسان داستانی رو روایت کنم. برای این کار رفتم سراغ کوه یوسیمیتی، چون به خونم خیلی نزدیک بود. میگه تا امروز این پروژه؛ سخت ترین و پر استرس ترین پروژه ای بود که انجام دادم.
یکی از اصلی ترین دلایلش هم سخت گیریهای تحریریه نشنال جئوگرافیک بود، برای اینکه قبول کنن هزینه پروژه رو بدن به شدت پروژهرو به چالش میکشیدن (توصیف این پروسه خودش یه انتقال تجربهی فوقالعاده بود)خیلی جالبه میگه من رفتم سراغ پروژهای که دسترسیام به ابزارهای روایتگری در اون مطلوب باشه، مثلا داشتن رفافت با Alex Honnold و Conrad و نزدیکی یوسیمیتی به خونم برای این پروژه نقطهی مثبت بود.
جیمی میگه: اول رفتم سراغ مطالعهی تاریخ سنگنوردی در یوسیمیتی، در همین حین متوجه شدم آخرین داستان یوسیمیتی که در نشنالجئوگرافیک منتشر شده در مورد سنگ نوردی بوده و مربوط به Half dome که توسط استادم (galen rowell) در سال ۱۹۷۴ عکاسیشده و انقدر پروژهی درخشانی بوده که بر روی صفحهی اول نشنال جئوگرافیک کار شده. این برای من یه تهدید به حساب میومد:) ولیمن تبدیلش کردم به یه فرصت.
میگه من عکسی از الکس هانلند گرفتم در Half Dome و چند صد متر بالاتر از عکسی که گیلن در یوسیمتی گرفته بود. با این تفاوت کهصعود اونها پنج روز طول کشیده بود و چند دهه بعد الکس به تنهایی به Half Dome و در ۳ ساعت صعود کرد. و منظور اصلی داستانمن این بود که اگر در سال ۱۹۷۴ به کسی میگفتی: یک نفر به تنهایی میخواد زیر ۳ ساعت به Half Dome صعود کنه و بدون استفادهاز طناب هم میخواد این کارو انجام بده، قطعا بهتون میخندید و میگفت این غیرممکنه.و دقیقا این چیزی بود که من از داستانم میخواستم.نمایش اینکه هیچ مرزی برای انسان وجود نداره و غیرممکنها فقط ساختهی ذهن ماست و پتانسیل انسان برای تغییر مرزها بی نهایته.
در آخر میگه عکاس خوبی بودن کافی نیست باید متفکر خوبی باشی، داستان پرداز و پژوهشگر خوبی باشی.حالا به نظرتون کدومشون کار خفن تری کرده؟ اونی که ۴۰ سال پیش با امکانات اون زمان چنین رکوردی ثبت کرده؟ با الکس هونولد؟